مهرداد ختایی به گذشته نمیاندیشد بلکه همهچیز را به گذشته میکشاند. آدمها، اشیا و عناصر کار او، در قابی از گذشته دیده میشوند، این گذشته قاب شده نه رویاست و نه خاطره، بلکه تکهای از قلمروی خواب است. جهان مهرداد ختایی را اوهامی از تصاویر ناهمگون تشکیل میهد. او آشکارا خواب میبیند. خوابها در بیداری به یاد میآیند و معنا میگیرند. و بیداری شکلی از فاصلهگذاری با تجربههایی است که در این قلمرو اتفاق میافتد. این چشم گشودن به خواب، ناخواسته تمام بار آن را به گذشته پرتاب میکند. به همین دلیل وقتی به یاد میآیند، از خواب عبور میکنند و در بیداری جای میگیرند.